شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی
ماکه عمریست گدای شبتاسوعائیم زخـمـی مـرثـیـههـای شب تـاسـوعائیم عشق عباس شکیبایی و سرزندگیاست روضۀ امشب ما روضۀ شرمندگیاست
تن بیبال وپـرت قاتل ارباب شدهست از خجـالـت همۀ قامت تو آب شدهست
لـب آبـی و لـبـت سـوخـتـه از بی آبـی تکـیهگـاه منِ دلـتـنگ چرامیخـوابی؟
همۀ علقـمه پر نقش شد ازبال وپرت همۀ خون تنت ریخـته ازفـرق سـرت
اولـیـن بــار کـنــار تـن تــو لــرزیــدم سوخـتـم تاکه تن سـوخـتـهات رادیـدم داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده استاین فرات است که ازخون تورنگین شده است خطِ خون مانده زبیدستی تودوروبرمسینهخیز آمدهای مشک بهلب سمت حرم خیمه با رفتنتوضربۀ بد خواهد خورد دخترم بیتو از این قوم لگد خواهد خورد لشکـرحـرمـله آمادۀ غـارت شدهاست تو که بیدست شدی حرف اسارت شده است فکر کن بی من و تو شمر چهها خواهدکرد حرمله را بهحرم زود رها خواهد کرد از هـمـین لحظ الـنـگـوی رقـیه پـرزد خواهـرم بـاز گـره بر گـرۀ معجـر زد با شکاف سرزاری که توداری چه کنم؟ با سرت درگذرنیـزهسواری چه کنم؟
به سر سوخـتهات زخـم جـبـین میافتد بیـشـتر ازسرمن روی زمین میافـتد